نوسنده: مریم عادلخانی
مقدمه
وقتی تاریخ جنبشهای آزادیخواهانه در ایران و منطقه را ورق میزنیم، نام زنان کرد نه فقط بهعنوان همراهان بلکه بهعنوان پیشقراولان مقاومت در سطرهای اصلی دیده میشود. زنانی که اسلحه به دوش کشیدند، علم مبارزهی سیاسی بلند کردند، و در خیابان و کوه و قلمروهای مجازی، میدان را رها نکردند. با اینحال، در روایت رسمی و رسانهای – چه از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی و چه حتی از سوی برخی نهادهای مرکزگرا – همواره نادیده گرفته شدهاند.
در این مقاله، با نگاهی تازه و انتقادی، به زوایای کمتر دیدهشدهی حضور زنان کورد در جنبشهای مدنی و سیاسی میپردازم؛ نقشی که امروز در شعار «زن، زندگی، آزادی» به شکلی جهانی شنیده شد، اما ریشههایش سالها پیش در کوچههای سنندج، دیوارهای مهاباد، کوهستانهای قندیل و کلاسهای زیرزمینی زنان در بوکان جوانه زده بود.
جمهوری اسلامی و پروژهی «زنزدایی» از سیاست کردی
از نخستین روزهای استقرار جمهوری اسلامی، سیاستی آشکار و چندلایه علیه زنان کرد به کار گرفته شد که دو محور اصلی داشت: سرکوب جنسیتی و سرکوب هویتی. زنانی که در دل جامعهی کرد زندگی میکردند، نه تنها با همان فشارهایی که زنان در سایر نقاط ایران تجربه میکردند – مانند اجبار حجاب، تبعیض حقوقی، و محدودیت مشارکت اجتماعی – مواجه بودند، بلکه همزمان با نوعی از «بیهویتی تحمیلی» نیز روبهرو شدند. یعنی جمهوری اسلامی نه تنها خواستار تبعیت آنها از نظام مردسالار مذهبیاش بود، بلکه تلاش داشت هویت زبانی، فرهنگی و سیاسی کوردها را نیز از آنان بگیرد. این فشار مضاعف، بهجای حذف زنان کرد، آنان را به خط مقدم مبارزه سیاسی و اجتماعی سوق داد.
زنان کورد از همان ابتدا بهخوبی درک کردند که مبارزهی آنها فقط بر سر حقوق زنان نیست، بلکه بر سر حفظ موجودیت قومی و فرهنگیشان نیز هست. آنها فهمیدند که سیاست جمهوری اسلامی، «زنزدایی» از پروژهی کردستیزی است؛ حذف زن کرد از فضاهای اجتماعی، حذف روایت زنانه از مقاومت، و حذف چهرهی زن از مبارزات جمعی. جمهوری اسلامی با هدف کنترل جامعه کرد، تلاش کرد زن را – که نقشی کلیدی در تربیت، آموزش و پیوندهای فرهنگی دارد – به حاشیه براند؛ هم در خانه و هم در عرصهی عمومی.
ابزارهای این پروژه متنوع بودند. از تغییر محتوای آموزشی برای محو زبان و فرهنگ کردی در مدارس، تا بستن نهادهای فرهنگی مستقل، منع فعالیت سازمانهای زنان در مناطق کردنشین، و سرکوب شدید تجمعات صنفی و مدنی زنان. یکی دیگر از ابعاد مهم این سرکوب، سانسور رسانهای بوده است؛ رسانههای دولتی هیچگاه تصویری واقعی از زن کرد ارائه نکردند. در اغلب مواقع، زن کرد یا در سکوت کامل حذف شده، یا در نقشهای کلیشهای، همچون «مادر غمدیده» یا «زن عشایری» ظاهر شده است. حضور فعال و رهبری زنان کرد در جنبشهای کارگری، دانشجویی، و سیاسی عمداً سانسور یا به افراد مرکزگرا نسبت داده شده است.
حتی در جریان خیزش سراسری ۱۴۰۱، که با نام ژینا (مهسا) امینی – یک زن کرد اهل سقز – آغاز شد، رسانههای رسمی و حتی بسیاری از رسانههای غیردولتی، سعی کردند جنبهی کردی ماجرا را کمرنگ کنند. کورد بودن ژینا نه بهعنوان بخشی از ریشههای خیزش، بلکه بهعنوان یک جزئیات جغرافیایی کماهمیت نشان داده شد. این جدا کردن هویت زنانه و هویت قومی، بخشی از همان پروژهی «زنزدایی» است که جمهوری اسلامی با دقت و برنامهریزی دنبال کرده: پاککردن زنان کرد از روایتهای بزرگ انقلاب و مقاومت.
اما این سیاست شکست خورده. آنچه امروز در حافظهی جمعی مردم کرد، زنان کورد را به اسطورههای معاصر بدل کرده، نه صرفاً حضورشان در خیابان یا کوهستان، بلکه ایستادگیشان در برابر حذف و تحقیر است. آنها خود روایت خودشان را ساختند؛ با نوشتن، با آموزش، با مقاومت، با زندگی. و این تنها آغاز ماجراست…
زن کورد، میان کوه و خیابان: از پیشمرگه تا کنشگر شهری
برخلاف آنچه در رسانهها و حتی در ادبیات پژوهشی غالب دربارهی «زن مبارز» بازتاب داده میشود، حضور زنان کورد نه به یک تیپ خاص محدود میشود و نه در قالبهای متعارف جا میگیرد. تصویر غالب از زن مبارز، یا «پیشمرگهای اسلحه به دست در کوهستان» است یا «فعال مدنی پشت تریبون در شهر». اما زن کرد در واقع، همزمان در هر دو این فضاها حضور دارد و فراتر از آن، در لایههای نامرئیتری از زندگی اجتماعی نیز نقش ایفا میکند. زنانی که در بحبوحهی جنگ، تفنگ برداشتند، اما بعد از بازگشت به خانه، هم مادر بودند و هم معلم زبان کوردی در حلقههای مخفی آموزش.
یکی از وجوه کمتر دیدهشده این حضور، نقش زنان کورد در اقتصاد محلی است. در بسیاری از شهرهای کردنشین که زیر فشار اقتصادی، تحریم، و بیتوجهی ساختاری جمهوری اسلامی قرار دارند، این زناناند که بار اصلی حفظ اقتصاد خانواده و جامعه را بر دوش میکشند. بازارهای محلی، تولید صنایع دستی، فروش محصولات کشاورزی، و حتی کارهای خدماتی، اغلب توسط زنان سازماندهی میشود. آنها توانستهاند ساختارهای حمایتی غیررسمیای ایجاد کنند که نه تنها معیشت بلکه کرامت اجتماعی را هم حفظ میکند. این اقتصاد زنمحور، برخلاف منطق سرمایهداری مردانه، به جای رقابت، بر همبستگی و توزیع تکیه دارد.
از طرفی، در دهههای اخیر، شهرهای کردستان ایران شاهد شکوفایی نوعی کنشگری شهری جدید بودهاند؛ زنانی که در شوراهای محلی، انجمنهای آموزشی، کمپینهای محیطزیستی، و حتی پروژههای رسانهای کوچک نقشآفرینی میکنند. برخلاف تمرکز رسانهها بر اعتراضات خیابانی، مقاومت این زنان بیشتر در شکل کار فرهنگی-اجتماعی مداوم است؛ گاهی در قالب آموزش زبان مادری در زیرزمین خانهای اجارهای، گاهی با راهاندازی کتابخانهای کوچک، و گاهی هم با برگزاری کلاسهای حقوق زنان در پوشش کارگاه خیاطی.
در این میان، تقاطع سهگانهی زیست روزمره، سیاست، و مقاومت فرهنگی، مدلی از کنشگری زنانه در کردستان خلق کرده که شایستهی توجه جدیتری است. زن کرد نه صرفاً قربانی سنتهای قومی یا سرکوب حکومتی است، بلکه عامل فعال تغییر است؛ از درون جامعه، از دل خانواده، و از میان شبکههای مقاومت نرم. این زنان، با نهادسازی محلی و انتقال دانش بومی، عملاً فضاهای مقاومت را احیا و بازتعریف کردهاند.
مسئله این نیست که صدای زن کرد وجود نداشته؛ بلکه مسئله آن است که این صدا، یا شنیده نشده یا آگاهانه نادیده گرفته شده. امروز وقت آن رسیده که این صداها از حاشیه به متن بیایند؛ نه بهعنوان استثناهای قهرمانانه، بلکه بهعنوان هستههای اصلی تحولات اجتماعی در مناطق کردنشین ایران.
جنبش ژینا: نقطه عطفی با ریشهای عمیق
مرگ ژینا امینی، بر خلاف آنچه حکومت سعی کرد به عنوان یک «حادثهی منفرد» جلوه دهد، در واقع نتیجهی سالها سیاست سرکوب سیستماتیک و انکار هویت بود. ژینا نه صرفاً قربانی خشونت گشت ارشاد، بلکه بازتاب تمام زخمهایی بود که جمهوری اسلامی طی چهار دهه بر پیکر زنان کورد وارد کرده بود. به همین دلیل بود که خبر جانباختنش نه فقط در سنندج و سقز، بلکه در سراسر کشور جرقهی خشم شد. اما آنچه کمتر دیده شد، این بود که ژینا پیش از آنکه یک نماد ملی شود، فریاد خاموش کردستان بود.
در واقع، جنبش «زن، زندگی، آزادی» بهتنهایی با هیچ جنبش قبلی در ایران قابل قیاس نیست، زیرا بر خلاف بسیاری از قیامهای گذشته که با چهرههای مردانه در مرکز روایت شدند، این بار زنانی جوان، کرد، و گمنام بودند که خیابان را رهبری کردند. از لحظهی اول، زنان کورد در صف اول ایستادند؛ با جسارت، سازمانیافتگی و تجربهای که ریشه در دههها مقاومت داشت. آنها نه فقط در اعتراض، بلکه در راهاندازی اعتصابات، هماهنگی محلی، انتقال پیامها در زیرساختهای سرکوب، و ساخت رسانههای بدیل نقشی محوری ایفا کردند.
مفهوم «زن، زندگی، آزادی» نیز از دل فرهنگ سیاسی کورد برخاست؛ شعاری که برای سالها در مبارزات کوردها در ترکیه و سوریه جریان داشت و حالا با خون ژینا در ایران معنا یافت. برخلاف شعارهای خشک و نخنمای دیگر، این سهواژه تلفیقی بودند از آرمانخواهی، زندگیخواهی و مقاومت در برابر مرگ فرهنگی و سیاسی. زن کرد، که همزمان برای نان، زبان و کرامت خود میجنگید، حالا از کوچههای مهاباد تا خیابانهای تهران، به الگوی مبارزهای جدید بدل شد.
و مهمتر از همه، این جنبش به شکلی آشکار پروژهی «زنزدایی» جمهوری اسلامی را شکست داد. زنانی که جمهوری اسلامی سعی کرده بود در پستوهای خانه، پشت چادر و در سایهی مردسالاری پنهان کند، حالا با صدای بلند فریاد زدند. نه فقط فریاد «نه به حجاب اجباری»، بلکه «نه» به انکار هویت، «نه» به خشونت دولتی، و «نه» به حذف تاریخی. زن کرد، از زیست خویش، از زخمهای خویش، سلاح ساخت و آن را به دست تاریخ سپرد.
جنبش ژینا فقط واکنشی به یک قتل نبود؛ یک لحظهی انقلابی در دل تداوم بود. این جنبش، نه آغاز یک اعتراض، بلکه ادامهی یک تاریخِ مقاومتِ زنانه بود که حالا همهگیر شده بود. و شاید، برای نخستینبار، صدای زن کورد از یک منطقهی بهحاشیهراندهشده، به فریادی ملی و جهانی بدل شد.
چرا حاکمیت از زنان کرد میترسد؟
جمهوری اسلامی از زنان کورد نه فقط بهعنوان معترض، بلکه بهعنوان «بدیل» میترسد؛ بدیلی برای نظمی که بر پایهی اطاعت، انکار و انفعال ساخته شده. زن کورد، برخلاف آنچه حاکمیت دوست دارد ببیند، نه ساکت است و نه منفعل؛ بلکه در قامت کنشگری تمامعیار، همزمان در حوزهی سیاست، فرهنگ، و اجتماع فعال است. برای نظامی که نقش زن را صرفاً در قالبهای خانوادهمحور یا تزئینی میپذیرد، زن کرد – با تفنگ، با کتاب، با بلندگو، با دوربین، با زبان مادریاش – نوعی آشوب استراتژیک بهحساب میآید.
از دل یکی از مقاومترین گروههای اپوزیسیون تاریخی – یعنی جنبشهای کردستان – بیرون آمدن، بهتنهایی کافیست که یک زن را در چشم جمهوری اسلامی «خطرناک» جلوه دهد. اما زمانی که این زن علاوه بر آن، فعال حقوق زنان، روزنامهنگار، شاعر، معلم زبان کوردی یا عضو خانوادهی یک شهید سیاسی هم باشد، میزان تهدید برای رژیم دوچندان میشود. به همین دلیل هم هست که در تاریخ معاصر، شاهد ترور، بازداشتهای زنجیرهای، شکنجه و حذف هدفمند زنان کورد هستیم؛ حتی در خارج از مرزهای ایران، مانند ترور سه زن کرد در پاریس در سال ۲۰۱۳.
اما آنچه بیش از هر چیز حکومت را آشفته میکند، «الگوی زیست مقاوم»یست که زنان کورد خلق کردهاند. زنی که در کوه مقاومت میکند، همان زنیست که در خانه به فرزندش زبان مادری یاد میدهد، در مدرسه آموزش غیررسمی راه میاندازد، در بازار محلی اقتصاد را سر پا نگه میدارد و در شبکههای زیرزمینی اطلاعات و آگاهی پخش میکند. این چندبُعدیبودن، زنان کورد را از محدودهی کنترل ایدئولوژیک جمهوری اسلامی خارج کرده. و چیزی که از کنترل خارج بشه، برای نظام تهدید تلقی میشه.
حتی روایتهای رسمی از تاریخنگاری جمهوری اسلامی هم نشان میدهند که هر جا صحبت از زنان کورد میشود، یا سکوتی معنادار حاکم است، یا تلاش برای تقلیل آنها به «قربانیان سنت». در حالیکه واقعیت چیز دیگریست: این زنان، خود، سنتهای نوین مبارزه را ساختهاند. آنها نه در واکنش به مردسالاری سنتی، که در تقابل با تمام اشکال سرکوب – از ناسیونالیسم مرکزگرای فارسی تا استبداد مذهبی – ایستادهاند. این تقابل چندلایه، یک تهدید «زیرساختی» برای نظام محسوب میشود.
به زبان ساده، زن کرد نه فقط با مشت به در نظام میکوبد، بلکه با صدای بلند میگوید: «ما در را خودمان میسازیم.» این یعنی بازتعریف قدرت، بازتعریف سیاست، و بازتعریف زنبودن در جغرافیایی که جمهوری اسلامی تنها سعی کرده سکوت و تسلیم را تحمیل کند. و به همین دلیل، زن کورد برای جمهوری اسلامی فقط یک فعال نیست؛ کابوسیست که نه میتوان سانسورش کرد، نه سرکوب کاملش ممکن است.
رسانهها و حاشیهنشینی زن کرد
زن کورد، در ساختار رسانهای جمهوری اسلامی نه فقط حاشیهنشین است، بلکه عملاً از صفحهی تاریخ معاصر حذف شده است. وقتی سخن از اعتراضات، مقاومت یا حتی زندگی روزمرهی زنان در ایران به میان میآید، صدای زن کرد یا سانسور میشود یا در قالبی که با کلیشههای قدرتمحور همخوانی دارد، بازنمایی میشود. این کلیشهها یا زن کرد را با لباس محلی، در حال رقص و جشن نشان میدهند؛ یا در کوه، با تفنگ، بهعنوان موجودی صرفاً نظامی و خشن. اما میان این دو تصویر، واقعیت هزاران زن کورد زندگی میکند که نه در دستهی «قربانی» جا میگیرند و نه «قهرمان خشن».
واقعیت این است که زن کورد امروز نه فقط در میدان مبارزه، بلکه در عرصههای کاملاً مدنی، تحصیل، بهداشت، هنر، فناوری و فعالگری آنلاین نیز حضور دارد. او مینویسد، تدریس میکند، ترجمه میکند، در کمپینهای حقوق بشری کار میکند، و حتی رهبری جنبشهای محلی را در دست میگیرد. با اینهمه، بازنمایی رسانهایاش در سطح داخلی و حتی بینالمللی، یا وجود ندارد یا محدود به تصاویریست که به نفع روایتهای رسمی یا «فولکلوریک» باشد.
بخشی از این بحران ناشی از نبود زیرساختهای رسانهای مستقل و قدرتمند کوردی است. رسانههایی که بتوانند صدای زن کورد را در تمام وجوهش – نه فقط نظامی و نه فقط سنتی – منتشر کنند. سالها سانسور زبانی، نبود آموزش رسمی به زبان مادری، فیلترینگ و محدودیتهای امنیتی باعث شده بسیاری از زنانی که توان روایتگری دارند، یا به سکوت وادار شوند یا فقط در تبعید حرف بزنند. در نتیجه، «تاریخ زنانهی مقاومت در کردستان» هنوز بیشتر سینهبهسینه منتقل میشود، نه در بستر رسانههای رسمی یا آرشیوهای ملی.
این سکوت رسانهای یک پیام ضمنی دارد: زن کرد نباید دیده شود، چون دیدن او یعنی به رسمیت شناختن زخمهایی که جمهوری اسلامی طی دههها بر پیکر او زده است. دیدن زن کورد یعنی فهم این واقعیت که مبارزه فقط در تهران و دانشگاههای پایتخت نیست؛ که مرکز مقاومت، ممکن است جایی در بانه، سقز، مهاباد، یا سنندج باشد. و جمهوری اسلامی، که سالها تلاش کرده سیاست را مرکزگرا و مردانه نگه دارد، با دیدن زن کورد دچار تشویش تاریخی میشود.
اما در مقابل این حاشیهنشینی رسانهای، زن کورد در حال ساختن بسترهای بدیل است. از وبلاگهای شخصی تا کانالهای تلگرامی و صفحات اینستاگرامی، نسل جدیدی از زنان کورد در حال بازنویسی خود هستند. آنها دیگر منتظر روایت دیگران نیستند؛ خود، نویسندهاند، فیلمسازند، صدابردار و تدوینگرند. اگر رسانههای رسمی آنها را نمیبینند، آنها خود را در رسانههای کوچک اما مؤثرشان ثبت میکنند. این خودبیانگری، اگرچه هنوز در ابتدای راه است، اما نوید شکستن انحصار روایتیست که زن کورد را یا «افسانهای» میخواست یا «غایب».
آیندهی جنبشها و نقش بیبدیل زنان کورد
اگر گذشتهی زنان کرد، تاریخ مقاومت در دل تاریکی و انکار بود، آیندهی آنها طراحی و بازآفرینی فضاهاییست که تاکنون از آنها دریغ شده. در کوردستان امروز، زنان دیگر نهتنها در میدان مبارزه برای عدالت اجتماعی حضور دارند، بلکه نقشهکش و هدایتگر این میدانها هستند. حضور پررنگ و فعال زنان کرد در جنبشهای نوظهوری مانند فدرالیسم بومی، حفاظت از محیطزیست، عدالت آموزشی، و حقوق کارگری، تنها نشانهی حضور نیست؛ نشانگر نوعی دگردیسی در رهبری سیاسی و اجتماعیست که به ریشههای سنتی، مردسالار و مرکزگرای جمهوری اسلامی پشت پا میزند.
جنبشهای فدرالیستی، بهویژه در سالهای اخیر، با محوریت زبان، آموزش و عدالت قومی، بستری برای کنشگری زنان فراهم کردهاند که پیشتر زیر سلطهی روایتهای مردانه نادیده گرفته شده بودند. زن کرد در این فضاها نهتنها مطالبهگر است، بلکه مترجم پیچیدگیهای فرهنگی میان مرکز و حاشیه شده؛ کسی که میتواند مفهوم «عدالت بومی» را به زبان قابلفهم برای نهادهای بینالمللی و جوامع مدنی ایران بازنویسی کند.
از سوی دیگر، بحرانهای اقلیمی و محیطزیستی – از خشکسالی گرفته تا تخریب منابع طبیعی – بستری برای شکلگیری جنبشهای زیستمحیطی محلی ایجاد کرده که در آنها، زنان کرد در خط مقدماند. آنها کشاورز، دامدار، فعال محلی و معلماند؛ و دقیقاً چون بهطور مستقیم با پیامدهای این بحرانها درگیرند، صدایشان سیاسیتر از هر زمان دیگری شده است. این پیوند میان طبیعت و سیاست، که در ادبیات فمینیستی با عنوان “اکوفمینیسم” شناخته میشود، در بستر کردستان ایرانی، مصداقی زنده و بومی پیدا کرده.
همزمان، در حوزهی آموزش و رسانه، زن کرد از طریق ابزارهایی مثل پادکست، کانالهای مستقل، آموزش آنلاین و روزنامهنگاری شهروندی، نقش کلیدی در انتقال آگاهی و بازسازی حافظهی جمعی بازی میکند. آموزش زبان مادری، بازنویسی تاریخ مقاومت محلی، گفتوگوهای زنانه درباره جنسیت، اقتصاد و سیاست در بستر مجازی، همه ابزارهایی هستند که زنان کرد برای ساختن جامعهای متفاوت، آگاه و توانمند از آنها بهره میبرند. این یعنی زن کورد دیگر صرفاً صدای معترض نیست، بلکه مهندس ساختارهای جایگزین در کوردستان است.
مهمتر از همه، زن کورد امروز با درک این نکته که هیچ نجاتبخشی از بیرون نخواهد آمد، در حال بازتعریف مفاهیمی چون “امنیت”، “رفاه”، “دموکراسی” و “آزادی” از منظر بومی و زنانه است. او جنبش را فقط در خیابان نمیبیند؛ جنبش را در هر کلاس زبان کردی، در هر جلسه آموزش حقوق کودک، در هر خانهای که کتابی سانسورنشده وارد میشود، بازتعریف میکند. این بازتعریف، تهدیدی استراتژیک برای جمهوری اسلامی است. چرا که نشان میدهد آینده نه در دست مراکز قدرت، بلکه در دست زنانیست که هیچگاه دیده نشدند، اما همیشه در قلب مقاومت بودهاند.
نتیجهگیری
در جهانی که اقتدارگرایی، جنسیتزدایی و مرکزگرایی، سهگانهی سرکوب جمهوری اسلامی را شکل میدهند، زنان کرد نهتنها قربانیان خاموش نبودهاند، بلکه کنشگرانی فعال و رادیکال در بازتعریف نظم سیاسی-اجتماعی کشور بودهاند. آنها با بدنهای خود، زبان خود، و روایتهای شخصیشان، شکافی در دیوار بلند سانسور و حذف باز کردهاند. در عصری که جمهوری اسلامی همچنان برای زدودن هویتهای مستقل، از ابزارهای سخت و نرم بهره میبرد، زن کورد ایستاده است: نه فقط در خیابان، بلکه در مدرسه، در کوه، در شبکههای مجازی و در حافظهی جمعی مردم.
این ایستادگی اما تنها متعلق به گذشته یا اکنون نیست. اهمیت راهبردی زنان کرد در آیندهی ایران نه در عدد و آمار، بلکه در کیفیت رهبری آنهاست. آنها تنها به دنبال گرفتن «حق» نیستند، بلکه بهدنبال بازنویسی معنای قدرت و عدالتاند. مشارکت زنان کرد در جنبشهای مدنی و سیاسی، نشان داده که هیچ تغییری بدون مرکزیتیافتن تجربههای زیستهی حاشیه، پایدار نخواهد بود. درست در جایی که قدرت رسمی تلاش میکند حاشیهها را خاموش کند، زن کرد بلندتر، شفافتر و آگاهتر حرف میزند.
از ژینا تا هزاران زن گمنام دیگر، از پیشمرگههای کوهستان تا معلمان زبان کوردی در روستاها، زنان کورد نمایندهی سیاستی هستند که از دل مردم میآید، نه از اتاقهای بستهی قدرت. آنها اثبات کردهاند که سیاست فقط در بیانیهها و تریبونهای رسمی خلاصه نمیشود، بلکه در کنش روزمره، در آموزش فرزند، در پشتیبانی از یک اعتصاب کارگری، و در ثبت یک روایت فراموششده معنا پیدا میکند.
بازشناسی این جایگاه، تنها یک ادای دین تاریخی نیست. بلکه ضرورت مطلق برای هر پروژهایست که بهدنبال ایرانِ آزاد و عادلانه است. حذف زن کرد از روایت رسمی جمهوری اسلامی، اتفاقی بود که دههها ادامه داشت. اما ادامهی آن در روایات اپوزیسیون، رسانهها و پروژههای ملتسازی، گناهیست نابخشودنی.
در فردای آزاد، هیچ روایتی از عدالت، هیچ نقشهای برای توسعه، و هیچ آرزویی برای دموکراسی، بدون صدای زن کورد، بدون تجربهی زن کورد، بدون رهبری زن کورد کامل نخواهد بود. زن کورد نه حاشیه، بلکه نقطهی مرکزی جنبشیست که هنوز تمام نشده، اما در حال ساختن آیندهای روشنتر است — آیندهای که شاید از دل کوه آغاز شد، اما تا خیابانهای تمام شهرهای ایران کشیده خواهد شد.